درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان
•*♥*• دلنــوشـــته هـای دلــــــنشـین •*♥*•
AsheGhaNe haye Man




 

مثل آسمان می مانی؛ دوستت دارم اما نمیتوانم داشته باشمت

کوچ پرنده به من آموخت وقتی هوای رابطه سرد است، باید رفت

 

 

 

 

 

 http://www.biya2forum.com/forum.php


 

گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...

گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...

گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید
 

 

 

 

 http://www.biya2forum.com/forum.php



سیـــــ ـــــــ ـــــگــــــار داریـــد؟؟؟

میخـــواهـــم خـــاطـــره دود کـــنـــمــ ــــ ....!!!!

 http://www.biya2forum.com/forum.php


دیدی که ســخت نـــیست ، تنها بدون مـــن ؟
و صبح میـشود ، شب ها بدون مــن !
این نــبض زندگی بــی وقفه میزند ...
فرقی نمی کند ، با مــن یا بدون مــن !!!
دیــروز گرچه ســخت ... ! امروز هم گذشت ...
طـوری نمی شود فــردا بدون مـــــــن !!!

 

 http://www.biya2forum.com/forum.php


 

 

سرمه ی انتظار به چشمانم میکشم

 

امشب دوباره تو را گم کرده ام

 

میان آشفته بازار افکار مبهمم

 

توی کوچه های بی عبور پاییزی

 

دستان گرمت را .. نگاه مهربانت را .. شانه های بی انتهایت را

منتظر نشسته ام


 

 http://www.biya2forum.com/forum.php


جسارت می خواهد!
نزدیک شدن به دورتــــــــــــــــــرین افکار زنی
که روزهـــــــــــــا
" مردانه " با زندگی می جنگد
اما شب هـــــــــــــــا...
بالشش از هق هق های " زنانه " خیس است!!
آری!
جســــــــــــــــارت می خواهد..

 


 http://www.biya2forum.com/forum.php


قـــلــم برداشتــــم تا عشـــق و دنیـــا را معنـــا کنم  

عشـــق و دنیایــــی که هر لـــحظـــه اش خاطــــره ایســـت

                                            بـــه هـــر طـــرف نگریستــــم غمــــی دیـــدم

بـــه هــــر جهـــت نگــــاه کــــردم غصــــه ای بـــود بــــه بـــزرگی صخـــره !

                         دنیــــا بـــود ، غـــم بـــود ، عشــــق بـــود ، مـــن بــــودم و قلــــم

قلــــم مـــی گریــــست و مـــن اشک مـــی ریختــــم

قلـــم نالـــه می کــــرد و مــــن فریـــاد مــی زدم

چـــــه می تــــــوان کـــــرد ؟

قســـــم خـــوردم کـــه دنیــا و غمهـــایش را فرامـــوش کنـــم ولی نمــــی شد

دلــــم می خـــواست قلـــم را بشکنـــم تا دیـــگر ننویســـد

تـــا دیـــگر از سیاهـــی قلـــم اثــــری نمـــاند ، امــــا نتوانستــــم

چــــون قلـــم مـــرا شکســـت و اشکهـــایـــم را جــاری کـــرد

بــــاز سکـــــوت کــــردم

بـــاز هـــم با قلـــم ، غـــم عشـــق و زندگــی را نوشتــم

باز در سکــوت تاریـــک خود ، اشـــک ریختـــم !

 

                             و در تاریـــکـــی شبــهــای بـــی ستـــاره ی قلبـــم ، جـــان دادم

 

 

 http://www.biya2forum.com/forum.php



اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوا ر است .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هرکاری بزنید .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، هر چیزی را که متعلق به اوست ، دوست دارید .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، واژه تنهایی برایتان بی معناست .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، آرزوهایتان آرزوهای اوست .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان  می شمارید .

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، در مواقعی که به بن بست می رسید ، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید .

 

گر واقعا عاشقش باشی ، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست .

 

به راستی دوست داشتن چه زیباست ،این طور نیست ؟

 

 

 

 http://www.biya2forum.com/forum.php


 

با مـــن چـــه میکنــــی؟


نه دستــــــ هـــایم را مـــی گـــیری


نـــه تنهـــایم مـــی گـــذاری


چشم هـــای روشنتــــــ ثـــروتمـــند شـــد!!!


بس کـــه بــه تــاریکــــی ام فـــخر فــــروختــــــ


چــــه از جـــانم میخــــواهـــی؟


بگـــــــــــــــذر…


مــــن کــــه بالــــهایـــم ســوختــــــــ !




 

 http://www.biya2forum.com/forum.php


 

 

دیـــــــــــــروز:

 

ســآدگی زیباتـرین رنگــــــــــ دنیـآ بود..

 

امـــــــــــــــروز:

ســـــــــادگی بزرگــ ترین خــــطای آدمــــــــــهآست …

 


 

 http://www.biya2forum.com/forum.php


رقيب من !

تو مي داني

آن نازنين يارت

ــ عشق نافرجام من ــ

هر نيمه شب در خواب من پرسه مي زند ؟!

که هر شب سر همان قرار هميشگي

مي آيد و من از ترس خيانت از خواب مي پرم ؟!

 http://www.biya2forum.com/forum.php


ســـــیـگـــار حُــــرمَــــت دارِه

بـــــایَـد وَقـــــتی بِـکِـشــــی کِـه دَرد داری...

نـَــه وَقـتـــی کـه مــیـخوای بـوی شــــیــرِ دَهـَـــنِـت بـِــــره ....

 

 http://www.biya2forum.com/forum.php


سوء استفاده از تن سنگسار دارد ...

جزای سوء استفاده از احساس چیست؟؟ ...

آی مردُم ...

احساسم دیگر مرده ... میفهمید؟ چرا ساکتید؟

فقط نگویید ...

نگویید که قتل احساس گنـــاه نیست ...

خواهش می کنم ... نگوییــــــد ...

 http://www.biya2forum.com/forum.php


با اینکه بابایم می گوید دهانم هنوز بوی پفک می دهد ولی من تو را عاشق می باشم،
ای دختر همساده! هر بار که با موهای دمب موشی ات به حیاط می ایی تا لی لی بازی کنی و هی دماغت را بالا می کشی از بس هوا سرد می باشد، دل کوچک من خیلی غنج می رود.
ان روز که در استپ هوایی توپ را بالا انداختی ، فهمیدم که در گلویت گیر کرده می باشم و اصلا فکر نمی کنم که تو از ممد فرنگیز خانوم اینا با ان کت شلوار مسخره اش خوشت می اید.
من از تو خیلی دلگیر می باشم از بس عباس اقای بقال محله لپ تو را کشید که ''کوچولو چی می خوای؟'' و تو بی حیایانه خندیدی و من تا صبح ماهواره ممد فرنگیز خانوم اینا را تماشا کردم که غیرت خونم نرمال شود.

 http://www.biya2forum.com/forum.php



داستان خلقت زن
---------------------
از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می گذشت.
فرشته ای ظاهر شد و گفت: "چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید؟"
خداوند پاسخ داد:
"دستور کار او را دیده ای ؟
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند."
فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
"این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید."
خداوند گفت :
"نمی شود!!
چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.
از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،
یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد."
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
"اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی."
"بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده ام.
تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد."
فرشته پرسید :
"فکر هم می تواند بکند؟"
خداوند پاسخ داد :
"نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد."
آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.
فرشته پرسید :
"اشک دیگر برای چیست؟"
خداوند گفت:
"اشک وسیله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش."
فرشته متاثر شد:
"شما فکر همه چیز را کرده اید، چون زن ها واقعا حیرت انگیزند."
زن ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می کنند.
همواره بچه ها را به دندان می کشند.
سختی ها را بهتر تحمل می کنند.
بار زندگی را به دوش می کشند،
ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند.
وقتی خوشحالند گریه می کنند.
برای آنچه باور دارند می جنگند.
آنها می رانند، می پرند، راه می روند، می دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.
قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد
زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و می دانند که بغل کردن و بوسیدن می تواند هر دل شکسته ای را التیام بخشد.
کار زن ها بیش از بچه به دنیا آوردن است،
آنها شادی و امید به ارمغان می آورند. آنها شفقت و فکر نو می بخشند
زن ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.
خداوند گفت: "این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!"
فرشته پرسید: "چه عیبی؟"
خداوند گفت:
"قدر خودش را نمی داند . . ."


 

http://ups.night-skin.com/up-91-06/khelghate-zan.jpg

 http://www.biya2forum.com/forum.php


دلخـــــوشیــــــم

کـــه در نیمـــه ی تاریـکــــــــــــــ دنیـــا


کســـی ما را گـــم کرده استــــ


و دارد در بـــه در دنبالمــــان میگردد...

کســــی کــه زنگــــ را


همیشـــه بعد از هجــرت مــــا


به صدا درخواهــــد آورد !!

 

http://ups.night-skin.com/up-91-06/nime-shab.jpg

 

 

 http://www.biya2forum.com/forum.php


من همون دیوونه ایم که هیچوقت عوض نمیشه...!!

همونی که همه باهاش خوشالن اما کسی باهاش نمی مونه...!!

همونی که مواظبه کسی ناراحت نشه اما همه ناراحتش میكنن...!!

همونی که تکیه گاه خوبیه اما واسش تكیه گاهی نیست...!!

 

http://ups.night-skin.com/up-91-06/difane-hwe1.jpg

 

 http://www.biya2forum.com/forum.php


هنوز هم عاشقانه هايم را عاشقانه براي تو مي نويسم

هنوز هم در ازدحام اين همه بي تو بودن از با تو بودن حرف مي زنم

هنوز هم باور دارم عشق ما جاودانه است

 

http://ups.night-skin.com/up-91-06/omran-we21.jpg

 http://www.biya2forum.com/forum.php


مــــادر

نمی دانـــی چه شـــهوتی دارد اعتراف

وقتـــی کـــه روبــه روی نگاهی عشق می بازم

وقتی از پاییز سالی می گـــویم کـــه خیلـــی پاییـــز استـــ

وقتـــی از کســی که خیلـــی دور استــ حـــرف مــی زنم

نمـــی دانــــی

ایـــن منم کـــه زیـــر تلّ درد آرام خوابیـــده استـــ

مــــادر

واژه را کـــش نمی دهــــم

مــــن و ایـــن خـــانه بـــــی قرار ِ

بوســــه ، آغـــوش و زنـــی کـــه هـــیچ وقت نخواهد رسید

مانـــده ایــــم ...

 

 

http://ups.night-skin.com/up-91-06/aramesh-khab.jpg

 http://www.biya2forum.com/forum.php


 

 

 

دلــم گـــرفتـــه

دلـــم عجيبــــ گـــرفته استـــــ

و هــــيچ چيــــز

نه ايــــن دقـــايق خـــوشبـــو ، کـــه روي شـــاخـــه ي نارنج مـــي شــود خاموش

...نه ايـــن صــداقت حـــرفي ، کــه در سکـــوت ميـــان دو بـــرگ ايـــن گـــل شبـــ بوستـــــ


نه هيـــچ چيـــز مـــرا ازهـــجوم خـــالي اطـــراف نمي رهـــاند


و فکـــر مــــي کنـــــم


کــــه ايـــن تـــرنـــم مـــوزون حـــزن تا به ابـــد


شنيـــده خـــواهـــد شـــد .

 

 
http://ups.night-skin.com/up-91-06/sohrab-ert541.jpg





 

 

 http://www.biya2forum.com/forum.php


آرامــــش ...


رهايــي از طـــوفــان نيستــــــ ...


بلــکه آرام زنــدگـــي کــردن در ميـــان طــوفــان استـــــــ .

....

 

http://ups.night-skin.com/up-91-06/aramesh-23514.jpg

 http://www.biya2forum.com/forum.php


 

 
همسرم با صدای بلندی گفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی ؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره ؟ روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم . تنها دخترم آوا به نظر وحشت زده می آمد و اشک در چشمهایش پر شده بود . ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت ، آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود ! گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم : چرا چندتا قاشق گنده نمی خوری ؟ فقط بخاطر بابا عزیزم ! آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت : باشه بابا ، می خورم ، نه فقط چند قاشق ، همشو می خوردم ولی شما باید … آوا مکث کرد !!! بابا ، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم ، هرچی خواستم بهم میدی ؟ دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم ، قول میدم ، بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم ! ناگهان مضطرب شدم و گفتم : آوا ، عزیزم ، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی ! بابا از اینجور پولها نداره ! باشه ؟



آوا گفت : نه بابا ، من هیچ چیز گران قیمتی نمیخوام ! و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو خورد ! در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن عصبانی بودم ! وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد ؛ انتظار در چشمانش موج میزد . همه ما به او توجه کرده بودیم و آوا گفت ، من میخوام سرمو تیغ بندازم ، همین یکشنبه !!!

تقاضای او همین بود !!!

همسرم جیغ زد و گفت : وحشتناکه ! یک دختربچه سرشو تیغ بندازه ؟ غیرممکنه !!! گفتم : آوا ! عزیزم ، چرا یک چیز دیگه نمی خوای ؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین میشیم . خواهش می کنم ، عزیزم ، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی ؟

سعی کردم از او خواهش کنم ولی آوا گفت : بابا ، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود ؟ آوا اشک می ریخت و میگفت شما به من قول دادی تا هرچی میخوام بهم بدی ، حالا می خوای بزنی زیر قولت ؟

حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم و گفتم : مرده و قولش !!! مادر و همسرم با هم فریاد زدن که : مگر دیوانه شدی ؟ آوا ، آرزوی تو برآورده میشه !!!
صبح روز دوشنبه آوا رو با سر تراشیده شده و صورتی گرد به مدرسه بردم ! دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشایی بود . آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد و من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم .

در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت : آوا ، صبر کن تا منم بیام !!! چیزی که باعث حیرت من شد ، دیدن سر بدون موی آن پسر بود ، با خودم فکر کردم ، پس موضوع اینه !!! خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت : دختر شما ، آوا ، واقعا فوق العاده ست و در ادامه گفت : پسری که داره با دختر شما میره ، پسر منه ! اون سرطان خون داره !!! زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه و ادامه داد : در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد و بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده ! نمی خواست به مدرسه برگرده ، آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن مسخره ش کنن . آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده !!! اما ، حتی فکرشو هم نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه !!!!!

آقا ! شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین !


سر جام خشک شده بودم و شروع کردم به گریه کردن
...
 
 
http://ups.night-skin.com/up-91-06/avaaaaaa.jpg

 

 http://www.biya2forum.com/forum.php


وقتـــی از همـه دنیــــا ناراحــتم


فـقط با فکــــــر کــردن به تــو آروم مـی شم


امــا وقتی تو نـاراحتـــــم می کــنی


همه ی دنیا هم نمـــــــی تونه آرومــم کــنه . . . !

 

http://ups.night-skin.com/up-91-06/ashka-er34231.jpg

 http://www.biya2forum.com/forum.php



اگه به يه آدم بزرگ بگي يه خونه ديدم كه جلوي پنجره هاش پر بود از گلهاي بنفشه و تو حياطش

يه حوض كوچك و يه فواره داشت و پروانه ها از اين گل رو اون گل مي نشستند و صداي پرنده ها

به گوش مي رسيد، براش قابل درك نيست كه شما از چه خونه اي حرف مي زنيد

ولي اگر بهش بگين يه خونه ديدم كه دو ميليارد و نهصد هزار تومن قيمتش بود فورا ميگن:

" عجب خونه اي" ........آدم بزرگا اينجورين ديگه، فقط عدد و قيمت سرشون ميشه

اگه بهشون بگي به تازگي با يه دختري دوست شدم كه از صداي آبشار خوشش مياد

و تن صداش آدم رو ياد موسيقي باد و رود مي اندازه و از نقاشي خوشش مياد

و موسيقي آروم گوش مي كنه ، با بي تفاوتي شونه هاشون رو بالا مي اندازند

ولي اگه بگي يه دوست جديد پيدا كردم كه بيست و چهار سالشه و قدش يك و هفتاد و دو

و شصت و سه كيلو وزنشه و حقوقش ماهي هفت ميليونه و دو تا ماشين داره،بي درنگ

ميگه:

" واااااااااااااااااي عجب تيكه اي گيرت اومده" ........

آدم بزرگا اينطوريند ديگه

. . همه چيز رو با قيمت و عدد و رقم مي شناسند و درك مي كنند

برا همين همش بايد همه چيز رو براشون توضيح بدي

كه اين از حوصله بچه ها خارجِه!

برا همين گاهي مجبور ميشيم به زبون خودشون باهاشون حرف بزنيم
.

راستی؛ هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟

تموم روز رو کار می کنیم و آخرشم از زمین و زمان شاکی هستیم که از زندگی خیری

ندیدیم
.
شما رو به خدا تا حالا از خودتون پرسیدید:

قیمت یه روز بارونی چنده؟


http://ups.night-skin.com/up-91-06/2-kale-pook-1322.jpg

 http://www.biya2forum.com/forum.php



گــذشتــه مــن گــذشــت...!

حـتی می تــوآنـم بـگویـم در گـذشــت...!

و مـن برآیـش مآه هآ و روزهآ سـوگوآری و سکـوت کردم...

خآطـرآتـم رآ زیر و رو کـردم و ای کـآش هـآی فـرآوآن گفـتم...!

"ولی دیگـر بـس اسـت..."

بـه شـروعی دیگـر می انـدیشـم...

 

 

 http://ups.night-skin.com/up-91-06/gozashteye-man-1235dy.jpg

 

 http://www.biya2forum.com/forum.php



بـــراي آن همــه

 احســـاس عاشقــانه ي مـــن

سکـــــــــــــــوت ... حـــرف قشنگـــي نبـــود



http://ups.night-skin.com/up-91-06/ehsase-asheghane-345271.jpg

 http://www.biya2forum.com/forum.php


 


 
توکه زیر برق اون نگاش داری جون میکنی...

کاش میدونستی که فردا جای امروز منی...

با منم اول قصه مثل امروز تو بود ...

 

دل مارو هم مثل تو با لوندیاش ربود

بین صد نفر فقط تو چشم من نگا میکرد
 

منم اون وقتا عزیز دل من صدا میکرد

به منم گفت بری میکشم خودمو پای تو
 

راست میگفت کشت خودشو با رفتنم ، برای تو

مارو که عمری به پاش بودیم فروخت به یه نگات
 

تورو که دو روز کنارشی ، چه میکنه باهات

به توام میگه شبا چشات به خواب من میاد... ؟!

اگه گفت ... تعبیرش اینه: یکی دیگرو میخواد...

 
 
 
http://ups.night-skin.com/up-91-06/forokht-be-negat-1a.jpg
 http://www.biya2forum.com/forum.php


تمــامــــــِِ سپــاس مـــن

از کســی است کــه به مــن نیــاز ﻧــﺪﺍﺷﺖ

ﺍﻣﺎ .... ﻓـــﺮﺍﻣــﻮﺷﻢ ﻧﮑــﺮﺩ ... !

 

 

http://ups.night-skin.com/up-91-06/sepase-man-1a.jpg

 http://www.biya2forum.com/forum.php


دروغ بگـــو


تا بـــاورتـــــــــــــــ کننــــد


آبــــــــــــــ زیر کـــــــاه بــــــــــاش


تا بـهـــت اعتـــــماد کنند


بی غیــــرت بــاش


 

تا آزادی حــــــس کننــــد

خیـــــانت هــــایشــان را نبــــین

تــــا آرام باشنـــد

کــــذب بگـــو

تا عاشـــــقتــــــــ... شوند

هرچـــه نداری بگــــو دارم

هــــر چی داری بگــــو بهتریـنـــش را دارم

اگر ســاده ای اگر راســـــت گویی اگر بـــاوفـــــایی اگر بـــا غیـــــرتی اگر یک رنگی

همـــیشــــــه تـنــــــهــــایــــــــــی

همـیشـــــه تنهــــــــــا...!
 
 
http://ups.night-skin.com/up-91-06/tanha-ddffdd-334.jpg
 

 http://www.biya2forum.com/forum.php


زن همســـایه تنـــــش را مــــی فروشــــد.

مـــن کتـــابهـــای قـــدیمـــی ام را.

بین مـــا فاصلـــه زیـــاد نیستــــــــــــــــ...

هـــردو مجبوریـــم.

 

http://ups.night-skin.com/up-91-06/ketabhayam-22.jpg

 http://www.biya2forum.com/forum.php


کمــی بــه فکـــر خــودت بــاش!

این قــدر در کنــایه هــا و استعاره هــا آشیــانه مکن

آسیبــــــــــــ مــی بینی

همــیشه گلولــه از سربـــــــــ نیستـــــــ...

گــاه لبخنـــدی ستــــ آلـــوده بـــه تحقیـــر

بی آنکـــه بفهمـــی

در خـــون خـــود غـــرق مـــی شـــوی

پـــرواز کــن بـــرو

بگــریـــز از ایـــن مـــه

بگـــریـــز از دهـــان مـــردم

بگــریــز از دایــره ی ماه تلخـی که بر پنجره هــا تابیــده است

 

http://ups.night-skin.com/up-91-06/golole-rr-44.jpg

 http://www.biya2forum.com/forum.php


دل تنگـــم

بــه قاعــده ی یکـــ سفـــر

پـــر از جـــاده

پـــر از فــاصلــه

بــه شمـــاره ی اتــوبــوس هـــای راهِ شبــــــــ ...

کـــافــه هــایِ خمـــارِ در امتـــدادِ شب

دل تنگــــم

به انـــدازه تمـــامِ روزهـــایی کـــه مـــا

از بیـــن اینهمـــه نبـــودن

باز نبـــودن را انتخـــاب کـــرده ایم

دل تنگــــم

دل تنگــــــــــــــــ ...

 

 

http://ups.night-skin.com/up-91-06/deltangam-dd-11.jpg

 

 http://www.biya2forum.com/forum.php


تــــو از زوزه شغالــها گـــفتی

و رنگـــــــ صداشـــان

کــــه هنــــوز همانستـــــــــــــــ...

و رویای همیشه مــــرا

در آغــــوش شب و مه تجــــربه کــــردی

و مــن در خیـــالم آفـــریدم آن را !

مـــن در سرزمینی زنـــدگی میکنم

کـــه برای رویاهایم مجـــازات می شوم

و اگــر عاشق آنهـــا شـــوم تقاص میـــدهم !

از این مـــردمـــان

از این رسمـــها

از این حبس بـــی گناه بیزارم !

چــــرا مدفون باشم در گـــور این افکـــار

چه می شود اگـــر درهـــای دلـــم را بگشـــایم

سنگــــ می بارد بر مـــن

یا تبعید می شود دوبـــاره به دنیایم

و راستش مـــن از

ایـــن عاقل نماهـــای تهی مغـــز

بیــــــــزارم ...





 http://www.biya2forum.com/forum.php


شبیه کبریت نم کشیده ای

بر سر دوراهی روشن شدن و نشدن...

تکیه داده ام به تنه درختی پیر

در حوالی گم کردنت، گم شدنت...

شبیه آخرین خلال کبریت نم کشیده ای

بر سر دوراهی روشن شدن و نشدن

به بختی فکر می کنم که اگر اینبار با من یار باشد

و روشن شوم

یقینا از آتش جنونم

تمام درختان این جنگل را، ارثیه خواهد رسید...


اصله به اصله درختان این جنگل هم

ایمان دارند

که حال و هوای این روزهای من

از هر شمالی

شرجی تر است...

"شِروود" یا "گلستانـ"ـش فرقی نمی کند،

وقتی باید

بر سر هر دوراهی

درختی تنومند بکارند

تا هر رهگذری

بار سنگین تردید لعنتی اش را برای انتخاب مسیر،

-برای ساعتی هم که شده-

با تنه آن درخت

تقسیم کند...
.
.
تیپ ایده آل از یک بی کس

در جنگلی بی انتها...

زل زده ام به ردپایی که مرا به سمت انبوه علامت سوالـ ها می برد...

حال سقوط دارم

حال سقوط روی تمام این دنیا...

ترس از افتادن به جانم افتاده

افتادن از چشمـ های تُ

وقتی دیگر هیچ ریشه ای مرا به دلت متصل نمی کند...

شبیه آخرین درخت

که از تبری هم خون خود، ضربات آخر را می خورد...

تکیه داده ام به درختی پیر

در حوالی دلتنگیـ های جاده ای که تُ را با خود برد

تظاهر به برگشتنت بی فایده است...

وقتی این جاده را

یکطرفه تابلو زده اند...

تکیه داده ام به درختی

حول و حوش نبودنت...

در چند قدمی خیال مرزـهای تنت...

وقتی حتی از درخت هم کمتر بودی...

 

http://ups.night-skin.com/up-91-06/tekiye-bar-derakht.jpg

 http://www.biya2forum.com/forum.php


اینگـــونه که تـــو می روی

خـــدا هـــم دست تکـان می دهـد ...

من بیخود دلخــوش کرده ام

به این کاســه ی آب

 

http://ups.night-skin.com/up-91-06/kase-ab22.jpg

 http://www.biya2forum.com/forum.php


بس كه بردم محنت دنيا دگر جانم نماند

از اميد و آرزو گويي كه يك آنم نماند

سوخت قلبم چون شراري در كويري بي رمق

يار ِما ديد و ز اين آتش به آغوشم نماند

ساتَني آبيست اشك ِ ديده ي بيمار من

چشم من كور از فراق و چَشم بر راهم نماند

از شفق تا بر فلق همچون پري در آسمان

عشق را دادم به دستانش و او عشقم نماند

شد حريم چشم تو "بانو"هجوم ِتيرگي

پيشه ام شعر است و جز بر شعر افسارم نماند

 

http://ups.night-skin.com/up-91-06/BEaTRISSS.jpg

 http://www.biya2forum.com/forum.php


سکوت که می کنی

وزن جهان را تنها به دوش می کشم!

و کم که می آورم

زمین آنقدر کند می چرخد

که تو توی تقویم می ماسی

و من

آونگ می مانم

بین حقیقتِ تو


و افسانه ای که از تو در سرم دارم!


سکوت که می کنی


شب پشتِ پلک های سکوت


حتم می کند که تو هم تنهایی!

 

http://ups.night-skin.com/up-91-06/sokot-k-mikoni-ww1.jpg

 

 http://www.biya2forum.com/forum.php


•*♥*• به مناسبت زادروز سهراب سپهری •*♥*•


خانه ی دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار

آسمان مکثی کرد
 
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
 
نرسیده به درخت
 
وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت
 
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر است

ودر آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است
 
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سربه در می آرد
 
پس به سمت گل تنهایی می پیچی

دو قدم مانده به گل

پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی

وترا ترسی شفاف فرا می گیرد
   
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی
 
کودکی می بینی
 
رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور

واز او می پرسی 

 

خانه ی دوست کجاست؟

 

 

 

(( سهراب سپهری ))

 

http://ups.night-skin.com/up-91-06/sohrab-sepehri-wwe3.jpg

 


 http://www.biya2forum.com/forum.php


بچه که بودم آرزو داشتم ماه و ستاره های آسمون رو بردارم و تو اتاقم بذارم...

بزرگتر که شدم فهمیدم آرزوهام خیلی رؤیایی و دست نیافتنیه ...

ولی الان میبینم که ماه و ستاره های واقعی رو همون موقع تو خونمون داشتم ...

پـــدرم ، مـــادرم ، بـــرادرها و خـــواهـــرهـــام ...

و پـــدربزرگ و مـــادربـــزرگم ...

  

http://ups.night-skin.com/up-91-06/bache-23.jpg

 http://www.biya2forum.com/forum.php