غم نگاه آخرت تو لحظه ي خدافظي
گريه ي بي وقفه ي من تواون روزاي كاغذي
قول داده بوديم ما بهم كه تن نديم به روزگار
چه بي دووم بود قول ما جدا شديم آخر كار
تو حسرت نبودنت من با خيالتم خوشم
با رفتنم از اين ديارآرزوهام و مي كشم
كوله بارم پر حسرت تو دلم يه دنيا درد
مثل آواره ي تنها تو خيابوني كه سرد
تا خيالت به سرم ميزنه گريم مي گيره
آروم آروم دل تنگم داره بي تو ميميره
گل مغرور قشنگم من فراموشت نكردم
بي تو اينجا رو نميخوام ميرم و بر نميگردم
نظرات شما عزیزان:
رهگذر
ساعت13:17---15 شهريور 1391
عاشق که میشی
هم حسود میشی
هم خودخواه
هم دیوونه
هم تنها !!!
نمى دانم کجاست و چگونه مى گذرد !؟
چند وقتیست از “حالــــــــم” بى خبـــــرم