سرمه ی انتظار به چشمانم میکشم
امشب دوباره تو را گم کرده ام
میان آشفته بازار افکار مبهمم
توی کوچه های بی عبور پاییزی
دستان گرمت را .. نگاه مهربانت را .. شانه های بی انتهایت را
منتظر نشسته ام
نظرات شما عزیزان:
vista
ساعت2:38---8 دی 1391
شبيه حس پژمردن،دچار شك و بي رنگي
من آرومم تو تنهايي،حقيقت داره دلتنگي!