با اینکه بابایم می گوید دهانم هنوز بوی پفک می دهد ولی من تو را عاشق می باشم،
ای دختر همساده! هر بار که با موهای دمب موشی ات به حیاط می ایی تا لی لی بازی کنی و هی دماغت را بالا می کشی از بس هوا سرد می باشد، دل کوچک من خیلی غنج می رود.
ان روز که در استپ هوایی توپ را بالا انداختی ، فهمیدم که در گلویت گیر کرده می باشم و اصلا فکر نمی کنم که تو از ممد فرنگیز خانوم اینا با ان کت شلوار مسخره اش خوشت می اید.
من از تو خیلی دلگیر می باشم از بس عباس اقای بقال محله لپ تو را کشید که ''کوچولو چی می خوای؟'' و تو بی حیایانه خندیدی و من تا صبح ماهواره ممد فرنگیز خانوم اینا را تماشا کردم که غیرت خونم نرمال شود.
نظرات شما عزیزان:
vista
ساعت0:57---6 دی 1391
امشب دلم گرفته بود
دلم گریه می خواست که اومدم دلنوشته هاتو بخونم!
ولی مثل همیشه این تو بودی که بین گریه هام منو خندوندی!
ARASH
ساعت23:08---25 مهر 1391
سلام.وب خوبی داری.خوشحال میشم به منم سر بزنی